خاطرات اسارت پدر

قربونی سفره ابوالفضل

جمعه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۳۹ ب.ظ

18شهریور67

 باقبول قطعنامه، عراقیها فشار تبلیغاتی وروانی شدیدی روی ماداشتند و ازاخبارایران محروم بودیم ،تا اینکه تصمیمی گرفته شد و دو نفر از بچه ها مامورشدند رادیوی یکی ازنگهبانان عراقی طبقه بالا را بردارند، تعداد کمی باخبربودند، چندنفری هم درآسایشگاه به توسل و نماز ایستادند.

این دو عزیز بااستفاده ازچوب بلندی که قلابی روی آن نصب شده بود در چند ثانیه، زمانیکه نگهبان درسمت دیگری بود رادیو رابرداشتند و به لطف الهی عراقیها اصلا متوجه نشدند. همزمان با برداشتن رادیو، در اثرحادثه ای، دیگ جوشان قند روی دستان من، که در آشپزخانه کار می کردم، واژگون می شود و دستانم می سوزد که به درمانگاه اردوگاه منتقل شدم. .عراقیها نسبت به رفت و آمد و تجمع اسرا درمحل برداشتن رادیو حساس شده بودند به مسئول انتظامات گفتند چه خبر است ?! 

عین الله گف : یکی از آشپزها دستهایش سوخته، او رابردند درمانگاه و اسراناراحت هستند.عراقیهاهم به سمت درمانگاه رفتند. انتظامات، سریع اسرا را متفرق کرد و اوضاع عادی شد.

اولین اخبار از رادیو که سفره ابوالفضل نام گرفت،توسط مستقیمی که اغلب اسرا او را قربونی سفره ابوالفضل(ع)میگفتند با دو دست باندپیچی شده آرام و در حالیکه اشک شوق میریخت دردرمانگاه برای بیماران می خواند.


  • احمدرضا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی