خاطرات اسارت پدر

بازگشت

پنجشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۴۶ ب.ظ

سال69؛اردوگاه تکریت مبادله اسرا شروع شده بود.بصورت پنهانی تلویزیون آسایشگاه رادستکاری کردیم و کانال ایران را گرفتیم. تعدادی از خانواده ها،خصوصاً مادران شهدا،اسرا و مفقودین،با عکس هایی از فرزندان خود جلوی اتوبوس حامل اسرا جمع شده بودندو جویای احوال آنها بودند یکی از مادراها درحالی که گریه میکرد،با صدای بلند اسم فرزندش را صدا می زد که ناگهان یکی از اسرا که جلوی تلویزیون نشسته بود،به هوا پرید و با لهجه محلی داد زد:\"دا قربونت برم، مو اینجام.ان شاالله میام\" چند روز بعد پس از 10 سال به آغوش خانواده بازگشت.

  • احمدرضا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی