خاطرات اسارت پدر

معرفت عباس

چهارشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۲، ۰۳:۰۲ ب.ظ

چند ماهی بود که عراقی ها به صلیب سرخ اجازه ورود به اردوگاه را نمی دادند. به همین خاطر چمدان های پر از نامه را به اردوگاه های موصل برده و نامه هارا تفکیک می کردند.

در موصل3 از صبح ما را وسط اردوگاه جمع می کردند و توسط دو،سه نفر از اسرا اسامی صاحبان نامه،خوانده می شد.

عباس جمالی که اسامی را می خواند، بچه ها را با عنوان "آقای..." صدا میزد

"ابو سوزان" افسر بعثی که معنی آقا را نمی دانست،پرسید "آقای..." یعنی چه؟ عباس گفت به عربی همان "سید" می شود

ابوسوزان عصبانی شد و سیلی محکمی به عباس زد و با خشم گفت:آقا فقط آقای صدام حسین است.اینها همه حیوان هستند؛حق نداری "آقا" بگویی،فقط اسم را بخوان

عباس چندنفری را بدون "آقا" صدا زد.

تا ابو سوزان رفت،با وجود سربازان عراقی،معرفت عباس به او اجازه نداد و ادامه داد : آقای...

  • احمدرضا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی