18شهریور67
باقبول قطعنامه، عراقیها فشار تبلیغاتی وروانی شدیدی روی ماداشتند و ازاخبارایران محروم بودیم ،تا اینکه تصمیمی گرفته شد و دو نفر از بچه ها مامورشدند رادیوی یکی ازنگهبانان عراقی طبقه بالا را بردارند، تعداد کمی باخبربودند، چندنفری هم درآسایشگاه به توسل و نماز ایستادند.
این دو عزیز بااستفاده ازچوب بلندی که قلابی روی آن نصب شده بود در چند ثانیه، زمانیکه نگهبان درسمت دیگری بود رادیو رابرداشتند و به لطف الهی عراقیها اصلا متوجه نشدند. همزمان با برداشتن رادیو، در اثرحادثه ای، دیگ جوشان قند روی دستان من، که در آشپزخانه کار می کردم، واژگون می شود و دستانم می سوزد که به درمانگاه اردوگاه منتقل شدم. .عراقیها نسبت به رفت و آمد و تجمع اسرا درمحل برداشتن رادیو حساس شده بودند به مسئول انتظامات گفتند چه خبر است ?!
عین الله گف : یکی از آشپزها دستهایش سوخته، او رابردند درمانگاه و اسراناراحت هستند.عراقیهاهم به سمت درمانگاه رفتند. انتظامات، سریع اسرا را متفرق کرد و اوضاع عادی شد.
اولین اخبار از رادیو که سفره ابوالفضل نام گرفت،توسط مستقیمی که اغلب اسرا او را قربونی سفره ابوالفضل(ع)میگفتند با دو دست باندپیچی شده آرام و در حالیکه اشک شوق میریخت دردرمانگاه برای بیماران می خواند.