خاطرات اسارت پدر

تنها آمبولانسی که 65 نفر را در خود جا داد

سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۵۰ ق.ظ
ساختمان وزارت دفاع عراق . سال 1361

مأموران استخبارات (مأموران اطلاعات ارتش عراق) ،حدود 65! اسیر و  مجروح ایرانی را با مشت
و لگد داخل آمبولانسی بدون تخت و صندلی ، طوری جا داده بودند که حتی امکان تکان دادن انگشت دستانمان هم نبود !
وقتی خودرو حرکت کرد ، تنها تهویه ای که روی سقف ماشین بود هم خاموش شد . نفس کشیدن سخت تر و سخت تر   می شد.
به جز تعداد کمی ، بقیه جراحت شدید داشتند و خونریزی زیادی داشتند ؛ ولی با این وجود، فقط یک صدا در
آمبولانس طنین انداز بود... " یا زهرا...  یا مهدی ... "
حدود 15 دقیقه بعد خودرو متوقف شد و ما رو با خشونت از ماشین انداختند بیرون .
ساعاتی بعد از این ماجرا ، از این که حدود 65 نفر، سالم از یک آمبولانس  بیرون آمدیم ، اشک از چشمانمان
جاری شد . یعنی ما  بی کس نیستیم . ما صاحب داریم .

پ.ن : امروز که پدرم داشت این خاطره رو یادداشت میکرد، شاید با پنج شش نفر از دوستانش که در اون ماشین بودند، تماس گرفت . از همشون یه سوال می پرسید : " تو این خاطره رو برای کسی هم تعریف کردی ؟ به نظرت کسی باور می کنه که ما 65 نفر توی یک آمبولانس جا شدیم؟ "
و فقط یک جواب می شنید : " ما هم برای کسی اینو تعریف نکردیم . چون کسی باورش نمی شه ! "

  • احمدرضا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی